مقایسه بوف کور و موبی دیک

مقدمه: جنون، پلی میان تهران و اقیانوس آرام

جنون و انزوا دو مفهوم بنیادین در ادبیات جهان هستند که اغلب به عنوان واکنش انسان به فقدان معنا و بی‌رحمی هستی به تصویر کشیده می‌شوند. «بوف کور» (صادق هدایت، ۱۳۱۵) و «موبی دیک» (هرمان ملویل، ۱۸۵۱) دو شاهکار ادبی هستند که با وجود فاصلهٔ زمانی، جغرافیایی و فرهنگی عظیم، تصویری تکان‌دهنده از جنون و وسواس را ارائه می‌دهند.

در یک سو، ما با راوی بوف کور مواجهیم: مجنونی منفعل و منزوی در تهران، که جنونش از یک عشق از دست رفته و خیالی و ناتوانی در برقراری ارتباط با جهان می‌آید. در سوی دیگر، کاپیتان اِی‌هَب را داریم: شخصیتی فعال و مقتدر در دل اقیانوس، که جنونش ریشه در وسواس انتقام و مبارزه با یک نیروی ماوراء طبیعی دارد. بررسی تطبیقی این دو مجنون، به ما نشان می‌دهد که چگونه فرهنگ‌های شرق و غرب، به سوالات مشترک دربارهٔ مرز میان واقعیت و توهم پاسخ داده‌اند.


۱. ریشه‌های جنون: از فقدان شخصی تا وسواس کیهانی

جنون این دو شخصیت، دو مسیر کاملاً متفاوت را طی کرده است که ریشه در فرهنگ و فضای اگزیستانسیالیستی آن‌ها دارد:

ویژگیراوی بوف کور (جنون انفعالی)کاپیتان اِی‌هَب (جنون فعال)
ریشهٔ جنونعشق شکست‌خورده و فقدان معنای هستی. جنون راوی از یک خلاء درونی و نکروسیس (مرگ‌اندیشی) ناشی می‌شود.انتقام کور از موبی دیک (نهنگ سفید). جنون اِی‌هَب ریشه در ترومای فیزیکی و وسواس برای مبارزه با شر مطلق دارد.
نوع انزواانزوای درونی و ناخواسته. راوی از اجتماع دوری می‌کند و جهان را «لِکّاته» می‌بیند. او در انزوای خود غرق می‌شود.انزوای خودخواسته و رهبری کننده. اِی‌هَب خدمه‌اش را از زندگی و هدف واقعی دور می‌کند تا تنها به هدف وسواسش خدمت کنند.
هدف زندگیجستجوی «اَجَل» و معشوق اثیری؛ تسلیم شدن به نابودی و مرگ.نابود کردن موبی دیک؛ تسلط بر طبیعت وحشی و شکستن قوانین هستی.

۲. نبرد با واقعیت: توهم علیه طبیعت

هر دو شخصیت به شدت با واقعیت در تضاد هستند، اما نوع نبرد آن‌ها متفاوت است:

  • «بوف کور» و فرار به توهم: راوی هدایت با تکرار وسواس‌گونهٔ یک تصویر (زنی که می‌میرد و دوباره متولد می‌شود) و ترکیب رویا و واقعیت، جهان واقعی (جهان پر از لکّاته‌ها و نفَس‌های گند) را انکار می‌کند. جنون او یک دفاع روانی است؛ فرار از پوچی بیرونی به یک توهم درونی که به او معنا می‌دهد. او با واقعیتِ زمان و مکان می‌جنگد.
  • «موبی دیک» و رویارویی با طبیعت: اِی‌هَب با اعتقاد راسخ به اینکه موبی دیک یک نماد شیطانی و هوشمند است، با طبیعت مبارزه می‌کند. او نماد غرور انسان مدرن است که می‌خواهد قوانین طبیعت را بشکند و به جای آنکه با نهنگ زندگی کند، آن را نابود کند. جنون او ناشی از طغیان علیه بی‌عدالتی کیهانی است.

۳. سبک روایت: نثر سیال در مقابل نثر کوبنده

حتی سبک نوشتار نویسندگان، جنون شخصیت‌ها را بازتاب می‌دهد:

  • هدایت (سیال و وهم‌آلود): نثر هدایت در «بوف کور» شبیه یک جریان سیال ذهن، آشفته و در حال تکرار است که کاملاً وضعیت روان‌پریشی راوی را منتقل می‌کند. این سبک، مرز بین رویا و بیداری را از بین می‌برد.
  • ملویل (مستقیم و پرشکوه): نثر ملویل، حتی در اوج جنون اِی‌هَب، عینی و حماسی است. اِی‌هَب جنونش را با کلامی قدرتمند و آمرانه به خدمه‌اش تحمیل می‌کند. این سبک، اقتدار و بزرگی تراژیک جنون او را نشان می‌دهد.

۴. تراژدی نهایی: نابودی در انزوا و اقیانوس

پایان تراژیک این دو رمان، نقطهٔ مشترک نهایی است:

  • بوف کور: راوی در نهایت، در چرخهٔ بی‌پایان تکرار خودکشی و بازتولید توهم گیر می‌افتد. مرگ و زندگی او در انزوا هیچ تأثیری بر جهان بیرون ندارد. او در تنهایی و در برابر آیینهٔ خویش می‌میرد.
  • موبی دیک: اِی‌هَب، نه تنها خود، بلکه کل کشتی و خدمه‌اش را در پی وسواسش به کام نابودی می‌کشد. جنون او، یک تراژدی جمعی خلق می‌کند. او در نبرد با نیروی طبیعت از بین می‌رود.

نتیجه‌گیری: دو روی سکهٔ انزوای مدرن

«آقای مجنون» و «کاپیتان اِی‌هَب» هر دو در برابر جهان مدرن که برایشان معنایی ندارد، طغیان می‌کنند. یکی با پناه بردن به درون و خلق یک حقیقت شخصی وهم‌آلود (هدایت)، و دیگری با نبرد مستقیم و فیزیکی با تجسم شر بیرونی (ملویل).

این دو شاهکار، به ما نشان می‌دهند که در هر فرهنگی، وقتی انسان از جامعه و خدا فاصله می‌گیرد، می‌تواند یا در انزوای منفعلانه و ویرانگر خود غرق شود، یا تبدیل به مجنونی فعال و طغیان‌گر شود که همه چیز را در مسیر تحقق وسواسش نابود می‌کند. خواندن این دو کتاب، دعوتی است به تأمل در مرز باریک میان جستجوی معنا و سقوط در جنون.


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *